Friday, November 11, 2005

«آيينه نشكنيم»

به نام خداوند مهربانيها

پديده‌هاي اجتماعي حتي در نازلترين سطوح و با خفيف‌ترين تأثيرات نيز غير قابل اغماض هستند. اين‌گونه است كه شناسايي و اكتشاف اين پديده‌ها از يك سو و بررسي كاركردها و پي‌آمدهاي آنها از سوي ديگر نقل محافل آكادميك به ويژه در حوزه‌ي علوم انساني است. اما آنچه كه نتايج حاصل از اين مباحث و كنكاش‌ها را مثمرثمر مي‌نمايد و به واقع چاره‌ي‌ امراض پيدا و پنهان جوامع بشري خواهد بود، نگاهي واقع‌بينانه توأم با درك صحيح به اين مقوله است. به عبارت ديگر پرداختن به اين مسئله بدون لحاظ نمودن تفاوت‌ها و اشتراكات، بايدها و نبايدها و نيز ملزومات و امكانات در دسترس در مورد آنچه هست و آنچه بايد باشد، نه تنها كارساز نخواهد بود، كه سرمنزلي جز فزودن بر كاستي‌ها و كژي‌ها نخواهد داشت. البته نگاهي كه در اين نوشته در اين رابطه مطرح مي‌گردد ادعايي مبني بر برخورداري تمام و كمال از چارچوب‌هاي علمي و اصول حاكم بر طرح و بررسي ندارد. بلكه بيشتر بررسي نقادانه و آسيب‌شناسانه‌اي است در حوزه‌هاي شناخته‌شده‌ي رفتاري و تعاملات اجتماعي در ايامي كه امروز در آن بسر مي‌‌بريم.
شايد برخي گفتن و نوشتن و حتي انديشيدن در مورد مسائلي كه مبتلابه عامه‌ي جامعه است را به دور از شئونات و اهداف ايده‌آليستي خود بدانند و يا گمان كنند طرح اينگونه مسائل باعث انحراف روند حركتي جامعه به سوي اتوپياي خودساخته‌اي كه در ذهن دارند مي‌شود. در عوض هستند كساني كه كاوش در اينگونه پديده‌ها را با بازي‌ها و جِرزنيهاي كودكانه اشتباه گرفته‌اند و هر چيزي را كه باعث تأمل و تفكر ـ هر چند ناقص و اَبتَر ـ و به چالش كشيدنِ قالب‌هاي فكري آنان در رويدادهاي جاري گردد را نشانه‌اي از جهل و توطئه مي‌دانند. ايشان به واقع كليشه‌ها و قلمروهايي براي حوزه‌هاي عقيدتي خود قائلند كه هر گونه تعرض ـ هر چند از روي خيرخواهي و اصلاح و حتي غني‌سازي ـ به اين مباني ارزش‌گونه را بر نمي‌تابند.
در اين شبها سريالي از سيما پخش مي‌شود با نام «شب‌هاي برره» كه كارگردان و نويسندگاني نام آشنا و صاحب سبك ـ حداقل براي عامه ـ دارد. البته اينكه يك سريال تلويزيوني تا اين حد بر متن و حاشيه‌ي فرهنگ عمومي ـ چه در بخش‌هاي ثابت و چه در بخش‌هاي گذراي آن ـ اثرگذار است و چرايي آن مبحثي جداگانه و متفاوتي مي‌طلبد. آنچه مي‌خواهم به آن بپردازم پيرامون محتواي اين برنامه‌ي تلويزيوني است. البته انگيزه‌ي اين نوشته مواجهه‌ام با رويكردها و تفسيرهاي متضاد و در نهايت مخرب در اين مورد است كه البته تازگي ندارد. از يكسو نقدهاي متفاوت و ناهمگوني درباره‌ي آن مي‌خوانم كه نشاندهنده‌ي عدم رعايت اصول و موازين نقادي و تداخل ايده‌ها و شخصي و گروهي در اينگونه برداشتها است و از سوي ديگر شاهد سكوت يا كم‌گويي كساني هستم كه مي‌دانم كه رأي و نظرشان راهگشا و راهنمايي قابل اعتماد است.
به هر حال ما بايد فرا بگيريم كه هر رويكردي در عرصه‌ي فرهنگ ـ و حتي در ديگر عرصه‌ها ـ داراي اثرات و تبعات مثبت و منفي است و به قول معروف هر سكه دو رو دارد. هر كسي با هر ميزان فهم و دانش موظف است به هر طريق ممكن در كنار پرداختن به تنوير افكار نسبت به جوانب سازنده و مضر اينگونه پديده‌ها، سعي در افزايش بار مثبت آنها داشته باشد. ورنه تقابل صِرف و يا شيفتگي مفرط كه منطقي نداشته باشد جز خيانت به مخاطب نيست و اگر خوشبين باشيم تنها حاصلش هيچ است. چاره‌جويي ما را به محدودسازي و مسدودسازي نكشاند كه اين عين بي‌چارگيست. فراز و فرودها ما را نفريبد و باور كنيم كه هنجارهاي اجتماعي مستحكم‌تر از آن هستند كه با هر جنبشي به خطر افتند و آنها كه با هر نسيمي متزلزل مي‌شوند يا بر خلاف تصور ما هنجار نيستند و يا آنچنان كه بايد پايداري و قوام نيافته‌اند كه در مورد اخير چيزي جز اهمال و كم‌كاري آنهايي كه خود مي‌دانند و مي‌دانيم كه هستند استنباط نمي‌شود.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

آنچه من مي‌انديشم: «آيينه نشكنيم»

Friday, November 11, 2005

«آيينه نشكنيم»

به نام خداوند مهربانيها

پديده‌هاي اجتماعي حتي در نازلترين سطوح و با خفيف‌ترين تأثيرات نيز غير قابل اغماض هستند. اين‌گونه است كه شناسايي و اكتشاف اين پديده‌ها از يك سو و بررسي كاركردها و پي‌آمدهاي آنها از سوي ديگر نقل محافل آكادميك به ويژه در حوزه‌ي علوم انساني است. اما آنچه كه نتايج حاصل از اين مباحث و كنكاش‌ها را مثمرثمر مي‌نمايد و به واقع چاره‌ي‌ امراض پيدا و پنهان جوامع بشري خواهد بود، نگاهي واقع‌بينانه توأم با درك صحيح به اين مقوله است. به عبارت ديگر پرداختن به اين مسئله بدون لحاظ نمودن تفاوت‌ها و اشتراكات، بايدها و نبايدها و نيز ملزومات و امكانات در دسترس در مورد آنچه هست و آنچه بايد باشد، نه تنها كارساز نخواهد بود، كه سرمنزلي جز فزودن بر كاستي‌ها و كژي‌ها نخواهد داشت. البته نگاهي كه در اين نوشته در اين رابطه مطرح مي‌گردد ادعايي مبني بر برخورداري تمام و كمال از چارچوب‌هاي علمي و اصول حاكم بر طرح و بررسي ندارد. بلكه بيشتر بررسي نقادانه و آسيب‌شناسانه‌اي است در حوزه‌هاي شناخته‌شده‌ي رفتاري و تعاملات اجتماعي در ايامي كه امروز در آن بسر مي‌‌بريم.
شايد برخي گفتن و نوشتن و حتي انديشيدن در مورد مسائلي كه مبتلابه عامه‌ي جامعه است را به دور از شئونات و اهداف ايده‌آليستي خود بدانند و يا گمان كنند طرح اينگونه مسائل باعث انحراف روند حركتي جامعه به سوي اتوپياي خودساخته‌اي كه در ذهن دارند مي‌شود. در عوض هستند كساني كه كاوش در اينگونه پديده‌ها را با بازي‌ها و جِرزنيهاي كودكانه اشتباه گرفته‌اند و هر چيزي را كه باعث تأمل و تفكر ـ هر چند ناقص و اَبتَر ـ و به چالش كشيدنِ قالب‌هاي فكري آنان در رويدادهاي جاري گردد را نشانه‌اي از جهل و توطئه مي‌دانند. ايشان به واقع كليشه‌ها و قلمروهايي براي حوزه‌هاي عقيدتي خود قائلند كه هر گونه تعرض ـ هر چند از روي خيرخواهي و اصلاح و حتي غني‌سازي ـ به اين مباني ارزش‌گونه را بر نمي‌تابند.
در اين شبها سريالي از سيما پخش مي‌شود با نام «شب‌هاي برره» كه كارگردان و نويسندگاني نام آشنا و صاحب سبك ـ حداقل براي عامه ـ دارد. البته اينكه يك سريال تلويزيوني تا اين حد بر متن و حاشيه‌ي فرهنگ عمومي ـ چه در بخش‌هاي ثابت و چه در بخش‌هاي گذراي آن ـ اثرگذار است و چرايي آن مبحثي جداگانه و متفاوتي مي‌طلبد. آنچه مي‌خواهم به آن بپردازم پيرامون محتواي اين برنامه‌ي تلويزيوني است. البته انگيزه‌ي اين نوشته مواجهه‌ام با رويكردها و تفسيرهاي متضاد و در نهايت مخرب در اين مورد است كه البته تازگي ندارد. از يكسو نقدهاي متفاوت و ناهمگوني درباره‌ي آن مي‌خوانم كه نشاندهنده‌ي عدم رعايت اصول و موازين نقادي و تداخل ايده‌ها و شخصي و گروهي در اينگونه برداشتها است و از سوي ديگر شاهد سكوت يا كم‌گويي كساني هستم كه مي‌دانم كه رأي و نظرشان راهگشا و راهنمايي قابل اعتماد است.
به هر حال ما بايد فرا بگيريم كه هر رويكردي در عرصه‌ي فرهنگ ـ و حتي در ديگر عرصه‌ها ـ داراي اثرات و تبعات مثبت و منفي است و به قول معروف هر سكه دو رو دارد. هر كسي با هر ميزان فهم و دانش موظف است به هر طريق ممكن در كنار پرداختن به تنوير افكار نسبت به جوانب سازنده و مضر اينگونه پديده‌ها، سعي در افزايش بار مثبت آنها داشته باشد. ورنه تقابل صِرف و يا شيفتگي مفرط كه منطقي نداشته باشد جز خيانت به مخاطب نيست و اگر خوشبين باشيم تنها حاصلش هيچ است. چاره‌جويي ما را به محدودسازي و مسدودسازي نكشاند كه اين عين بي‌چارگيست. فراز و فرودها ما را نفريبد و باور كنيم كه هنجارهاي اجتماعي مستحكم‌تر از آن هستند كه با هر جنبشي به خطر افتند و آنها كه با هر نسيمي متزلزل مي‌شوند يا بر خلاف تصور ما هنجار نيستند و يا آنچنان كه بايد پايداري و قوام نيافته‌اند كه در مورد اخير چيزي جز اهمال و كم‌كاري آنهايي كه خود مي‌دانند و مي‌دانيم كه هستند استنباط نمي‌شود.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home